زن زباله گرد .

ساخت وبلاگ

باران شدیدی می بارد . 

ساعت : ۱۰ شب .

در تاریکی و خلوت شب وارد محله قدیمی مون میشم .

 زن زباله گردی را می بینم  گوشه ناودان فرسوده مدرسه را گرفته و به زور می خواهد از جا بکند .

قیافه نسبتا جوانی دارد قبلا هم یکبار او را دیده ام .

دلم خواست دنده عقب بگیرم و کمک کنم تا ناودانی فرسوده را با هم از جا بکنیم .

یا پول ناودان را بهش بدم و بگم بی خیالش شو .

نتوانستم .

 اما قلبم به درد آمد .

جزوه...
ما را در سایت جزوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozneveshtman بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:00