امروز سر کار نرفتم .
برا مادر نان خریدم . دلتنگ بود .
گفت : زن عموت میخاد بره روستا .
ماشینشون جا نداره منم باهشون برم .
گفتم : خودم می بر مت عزیز دلم.
بیش از ۵۰ ساله از روستا کوچ کرده ، اما این روزها تمام خاطراتش دور و بر روستاست .
هر وقت میره روستا حالش خوشتر میشه .
خانه پدری و برادرش را که می بیند همه دردهایش از یادش می رود .
جزوه...برچسب : نویسنده : roozneveshtman بازدید : 133